صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۸۳۲

۱

پامنه بیرون ز حدِِّ خود کمال این است و بس

پیشِ اهلِ دید ملکِ بی‌زوال این است و بس

۲

دردِ خودبینی بود صد پرده از کوری بتر

اخترِ اربابِ بینش را وبال این است و بس

۳

خونِ دل خوردن پشیمانی ندارد در قفا

گر شرابی هست در عالم حلال این است و بس

۴

چشم‌پوشیدن جهان را زیرِ بال‌آوردن است

شاهبازِ معرفت را شاهبال این است و بس

۵

باطنِ خود را مزین کن به اخلاقِ جمیل

کانچه می‌ماند به حسنِ لایزال این است و بس

۶

گوشِ سنگین، سنگِ دندانِ سبک‌مغزان بود

هرزه‌گویانِ جهان را گوشمال این است وبس

۷

از گناهِ خود اگر شرمنده‌ای دیگر مکن

شاهدِ خجلت، دلیلِ انفعال این است و بس

۸

خویش را نزدیک می‌دانی، ازان دوری ز حق

دورشو ز اندیشهٔ باطل، وصال این است و بس

۹

عشرتِ ما در رکابِ معنیِ نازک بود

عیدِ ما نازک‌خیالان را هلال این است و بس

۱۰

تا مگر بر چون خودی در گفتگو غالب شوند

مطلبِ اربابِ علم از قیل و قال این است و بس

۱۱

تا به خودداری گمانِ علم و دانش، ناقصی

چون به نقصِ خود شدی قایل، کمال این است و بس

۱۲

دستِ تحسین بر سرِ دوشِ قلم صائب بکش

منتهای فکرِ اربابِ کمال این است و بس

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۵۲

نظرات

user_image
حنا
۱۳۹۷/۰۱/۱۲ - ۱۰:۰۱:۳۸
مثل اینکه میرزا حبیب خراسانی این غزلشو بعد از خوندن این شعر صائب سروده:گوهر خود را هویدا کن؛ کمال اینست و بسخویش را در خویش پیدا کن؛ کمال اینست و بسسنگ دل را سرمه کن در آسیای رنج و درددیده را زین سرمه بینا کن؛ کمال اینست و بسهمنشینی با خدا خواهی اگر در عرش ربدر درون اهل دل جا کن؛ کمال اینست و بسدل چو سنگ خاره شد ای پور عمران با عصاچشمه‌ها زین سنگ خارا کن؛ کمال اینست و بسچند می‌گویی سخن از درد و رنج دیگرانخویش را اول مداوا کن؛ کمال اینست و بسباد در سر چون حباب ای قطره تا کی؟ خویش رابشکن از خود؛ عین دریا کن؛ کمال اینست و بسچون به دست خویشتن بستی تو پای خویشتنهم به دست خویشتن وا کن؛ کمال اینست و بسکوری چشم عدو را روی در روی حبیبخاک ره بر فرق اعدا کن کمال اینست و بس
user_image
نستوه
۱۳۹۹/۰۸/۲۶ - ۰۵:۲۴:۰۲
صائب در سرودن غزل و انتخاب ردیف، به قافیه و ردیف مصرع اوّل بیت زیر از عطار نظر داشته است:تو مباش اصلا ً کمال این است و بستو ز تو گم شو، وصال این است و بسمنطق الطیر، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ص 238