
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۸۵۵
۱
صبح شد مطرب، قدح را پر کن از می زود باش
از دم جان بخش جان کن در تن نی زود باش
۲
میپرد گوش اجابت در هوای نالهات
هایهایی سر کن ای بیدرد، هی هی زود باش
۳
این که می از خم به مینا میکنی، در جام کن
این دو منزل را یکی کن ای سبکپی زود باش
۴
فیض از آیینه تاریک روگردان شود
صیقلی کن سینه را از ساغر می زود باش
۵
ناله نی کشتی می را بود باد مراد
دور ساغر درگره افتاد ای نی زود باش
۶
تا به خود جنبیدهای از دست فرصت رفته است
جام را پر، شیشه را خالی کن از می زود باش
۷
بار غم در سینه مجنون نفس نگذاشته است
گر به صحرا میروی ای ناقه از حی زود باش
۸
تا ندزدیده است مطرب دست را در آستین
گر بساط زندگانی میکنی طی زود باش
۹
این جواب آن غزل صائب که میگوید و دود
ساقیا مصر قدح خالی است، هی هی زود باش
تصاویر و صوت




نظرات