صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۸۸۸

۱

عقل اگر از سرپرد زاغ جگر خواری مباش

مغز اگر بیجا شود آشفته دستاری مباش

۲

حلقه تن گر ز سیلاب فناصحرا شود

در سواد اعظم دل چار دیواری مباش

۳

رشته جان گر شود کوته ز مقراض اجل

برمیان جسم کافر کیش زناری مباش

۴

باد هستی از سر بی مغز اگر بیرون رود

یک حباب پوچ در دریای زخاری مباش

۵

ازشنیدن گر شود معزول گوش ظاهری

در بساط قلزم و عمان صدف واری مباش

۶

لب اگر خامش شود، یک رخنه غم بسته گیر

چشم اگر پوشیده گردد، داغ خونباری مباش

۷

پای سیر از خواب سنگین اجل گر بشکند

خاکدان دهر را بیهوده رفتاری مباش

۸

چند صائب بردل گم گشته خواهی خون گریست؟

در جگر پیکان زهر آلود خونخواری مباش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۸۰

نظرات