
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۸۹۴
۱
گرنبیند همچو نرگس زیر پا می زیبدش
گر نخیزد پیش پای گل زجا می زیبدش
۲
حسن محجوبی که با خود میکند بیگانگی
گر نپردازد به حال آشنا می زیبدش
۳
گل که دریک هفته خواهد شاد سازد عالمی
گر بود در آشنایی بیوفا می زیبدش
۴
گوهر شهوار را آرایشی در کار نیست
ترک زینت گر کند،نام خدا، می زیبدش
۵
می توان رودید دراندام او چون طفل اشک
پرده های چشم اگر سازد قبا می زیبدش
۶
از لطافت پنجه سیمین او نازکدل است
ورنه خون عاشقان بیش از حنا می زیبدش
۷
غیر گستاخ است،می گردد دلیر از التفات
زنجیر بیجا به از لطف بجا می زیبدش
۸
هرکه باشد می کند ازدیده بیگانه شرم
هرکه از خود منفعل گردد حیا می زیبدش
۹
این جواب آن غزل صائب که می گوید اسیر
هرچه می پوشد چوگل نام خدا می زیبدش
تصاویر و صوت


نظرات