
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۹۱۶
۱
جوهر ذاتی نمی خواهد ز کس اکسیر خویش
گوهر از گرد یتیمی می کند تعمیر خویش
۲
کاسه فغفور رابر فرق خاقان بشکند
هرکه را باشد ولی نعمت ز چشم سیر خویش
۳
پیچ و تاب بیقراری رشته جان من است
می برم چون آب هرجامی روم زنجیر خویش
۴
آهوان ناز سگ لیلی به مجنون می کنند
عشق در هر جا که باشد می کند تأثیر خویش
۵
زخم من از گردخجلت رخنه دیوار شد
اینقدر غافل نباشد بود از نخجیر خویش
۶
می برد رنگ از رخ یاقوت خون گرم ما
رحم کن ای سنگدل برجوهر شمشیر خویش
۷
در رکاب سیل نتوانی شدن واصل به بحر
تا نشویی دست رغبت صائب از تعمیر خویش
تصاویر و صوت

نظرات