صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۹۲۷

۱

نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش

مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش

۲

اجابتهاست درطالع دعای دامن شب را

یکی صد شد امید من زخط عنبر آلودش

۳

دل سنگش کجا برتشنه دیدار می سوزد؟

سبکدستی که برمی آید از آیینه مقصودش

۴

به دوری از حریم اونشد قطع امید من

که برگردد به محفل شمع، چون خامش کنی زودش

۵

ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد

خوشا زخمی که سازد خنده پنهان نمکسودش

۶

مدان چون تنگدستان جهان محتاج عاشق را

که یاد از بی نیازی می دهد روی زر اندودش

۷

مزن مهر خموشی بر دهن آتش زبانان را

کز این روزن برآید دود چون سازند مسدودش

۸

بر همن ازحضور بت دل آسوده ای دارد

نباشد دل به جان آن راکه درغیب است معبودش

۹

چه بگشاید ز خلق سفله صائب، ما و درگاهی

که هر موری سلیمان می شود از سفره جودش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۹۷

نظرات