
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۹۴۱
۱
که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟
که با آن سرکشی چون سایه باشد سرو در خاکش
۲
نمی دانم به چشم خیره شبنم چه میسازد
گل رویی که نتوان از لطافت کرد ادراکش
۳
به خون یک جهان عاشق چه خواهد کرد، حیرانم
که داغ می گرانی می کند بردامن پاکش
۴
هنوز از نی سواران بود حسن خردسال او
که آهوی حرم بود از نظربازان فتراکش
۵
مرا چون گل گریبان چاک دارد نازک اندامی
که در پیراهن یوسف سراسر می رود چاکش
۶
به ترسازاده عیسی دمی دل داده ام صائب
که شرم مریمی می ریزد از روی عرقناکش
تصاویر و صوت

نظرات