صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۹۵۰

۱

چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟

که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش

۲

ز فیض عشق بر خورشید رخساری نظر دارم

که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ مژگانش

۳

اگر شمع سهیل از آفت صرصر فرو میرد

توان روشن نمود از پرتو سیب ز نخدانش

۴

پی تسکین خاطرآرزویی می کنم رنگین

وگرنه من کیم تا باشم زخیل شهیدانش؟

۵

سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابد

ازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش

۶

چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردون

تبسم ریزچون گردد دهان شکر افشانش

۷

گذارد بند بر پا آسمان را کوه تمکینش

قیامت را به رفتار آورد سر و خرامانش

۸

دل خود می خوردموری اگر مهمان او گردد

مخور صائب فریب آسمان و خوان احسانش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۰۷

نظرات