صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۹۸۰

۱

دلپذیرست چنان پسته شکرشکنش

که رسد پیشتر از گوش به دلها سخنش

۲

خط شبرنگ دمیده است ز لعل لب او؟

یا به خون چشم سیه کرده عقیق یمنش

۳

مرکز دایره عشرت جاوید شود

بوسه ای راکه فتد راه به کنج دهنش

۴

آفتابی است که از آب نماید دیدار

تن لرزنده سیمین ز ته پیرهنش

۵

در حریم صدفش گوهر بینایی نیست

دل هر کس که نیفتاده به چاه ذقنش

۶

اشک وآهش گهر و عنبر سارا گردد

هرکه چون شمع بودراه درآن انجمنش

۷

سرو قدی که من از جلوه او پامالم

آسمان سبزه خوابیده بود در چمنش

۸

مغز هرکس که ز فکر تو پریشان گردد

سنبل باغ بهشت است پریشان سخنش

۹

عاشقان منت آمد قاصد نکشند

که دهد رفتن دلها خبر ازآمدنش

۱۰

کی درآید به نظر آن تن سیمین، که شده است

پیرهن بال پریزاد ز لطف بدنش

۱۱

تا فتاده است به فکر سرکویش صائب

هست دلگیرتر از شام غریبان وطنش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۲۰

نظرات