صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۹۸۲

۱

داغدار از عرق شرم شود نسرینش

آب گردد ز اشارت بدن سیمینش

۲

بوی مشک ازنفس سوخته اش می آید

در دل هرکه کند ریشه خط مشکینش

۳

این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ

از بغل گیری آیینه تن سیمینش

۴

آب چون آینه رفتار فراموش کند

سایه برآب روان گر فکند تمکینش

۵

نتوان یافت بغیر از لب و دندان نگار

ماه عیدی که هم آغوش بودپروینش

۶

نه چنان چشم چو بادام تو تلخ افتاده است

که شکر خواب به افسانه کند شیرینش

۷

سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل

هرکه از دست بود همچو سبو بالینش

۸

آتشی هست نهان در دل صائب که مدام

می چکد خون چو کباب ازنفس رنگینش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۲۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۷۱

نظرات