صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۹۸۳

۱

ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش

عالم خاک هم از سایه بالای تو خوش

۲

چه بهشتی تو که چون کنج لب و گوشه چشم

نیست جایی که نباشد زسراپای تو خوش

۳

روزت از روز دگر خوشتر ونیکوتر باد

که شد امروز من از وعده فردای توخوش

۴

نیست ممکن که گشاید ز تماشای بهشت

دل هرکس که نگردد ز تماشای تو خوش

۵

فیض درابر سیاه و دل شب می باشد

می شود وقت دل از زلف سمن سای تو خوش

۶

فارغ ازعذر ستم باش که درمشرب ما

هست چون لطف بجا، رنجش بیجای توخوش

۷

چون مه عید به انگشت نمایندش خلق

لب هرکس شود از لعل شکر خای تو خوش

۸

چیست دربار توای تاجر کنعان، که شده است

دل یک شهر زاندیشه سودای تو خوش

۹

چشم بددور زابری بلند تو که هست

چون مه عید دل خلق به ایمای تو خوش

۱۰

برتو صائب نمک عشق و جنون باد حلال

که مراوقت شد از شور سخنهای توخوش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۲۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۵۹

نظرات