
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۹۸۷
۱
سرو گلزار بهشت است قد دلجویش
لاله باغ تجلی است رخ نیکویش
۲
من که از رشک دل روشن خود می سوزم
چون ببینم که شود آینه همزانویش ؟
۳
بخیه راز نهان جوهر شمشیر شده است
بس که شد آینه پردا(ز د)لم ازبویش
۴
خانه اش گر شود از موج حوادث ویران
صائب آن نیست که لنگر بکند ازکویش
نظرات