صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۰۱۷

۱

رسیده است به جایی لطافت بدنش

که از نسیم شود داغدار یاسمنش

۲

اگر ز نکهت گل پیرهن کند در بر

شگفت نیست که نیلوفری شود سمنش

۳

سخن چو بال و پر طوطیان شود سرسبز

ز آبداری لعل لب شکرشکنش

۴

شکوه حسن ازین بیشتر نمی‌باشد

که از سپند نخیزد صدا در انجمنش

۵

ز اشک شمع توان نقل در گریبان ریخت

به محفلی که بخندد لب شکرشکنش

۶

به این فروغ ندارد یمن عقیقی یاد

سهیل برگ خزان دیده‌ای است از چمنش

۷

حلاوت لب ازین بیشتر نمی‌باشد

که همچو نامه سربسته است هر سخنش

۸

عبیر پیرهن چشم می‌کند یوسف

اگر به مصر برد باد بوی پیرهنش

۹

چه لذتی است شنیدن نوای جان‌پرور

ز مطربی که توان بوسه داد بر دهنش

۱۰

ز دام موج، نجات حباب ممکن نیست

چگونه دل به در آید ز زلف پرشکنش

۱۱

نشد گشایشی از راه گفتگو صائب

مگر به خال توان یافت نقطه دهنش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۳۷

نظرات