
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۲۴
۱
مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش
که در رکاب نسیم فناست دفتر عیش
۲
ستاره سحری و چراغ صبحدم است
به چشم وقت شناسان فروغ اختر عیش
۳
مده به عیش سبکسیر صحبت غم را
که همچو شبنم گل بی بقاست گوهر عیش
۴
به حسن عافیت غم کجا رسد شادی؟
طرب رسول ملال است و غم پیمبر عیش
۵
چنان که فتنه عالم ز باده می زاید
به صد هزار غم آبستن است مادر عیش
۶
به آفتاب حوادث بساز چون مردان
که همچو میوه خام است سایه پرور عیش
۷
گمان حور و پری داشتم ،ندانستم
که دیو غم بدر آید ز زیر چادر عیش
۸
کجاست گردسپاه غم و غبار ملال؟
که خاکهای جهان را کنیم برسر عیش
۹
گزیده است مرابس که شادی ایام
به چشم حلقه مارست حلقه در عیش
۱۰
مقیم گوشه غم باش اگر مسلمانی
که دین ضعیف شود در زمین کافر عیش
۱۱
ز داغ لاله عاشق مدام،معلوم است
که دل سیاه کندصحبت مکرر عیش
۱۲
جواب آن غزل مولوی است این صائب
زهی خدا که کند مرگ راپیمبر عیش
تصاویر و صوت


نظرات