
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۲۹
۱
چمن برید به مقراض رشک، سنبل خویش
سرآمدی ز نکویان به زلف و کاکل خویش
۲
اگر چه هست لبت بی نیاز از پرسش
بپرس حال مرا گاهی از تغافل خویش
۳
فتادگی است که پشتش نمی رسد به زمین
به خصم خویش سوارم من ازتحمل خویش
۴
کمینه حکم شهنشاه عشق این حکم است
که گل پیاده رود در رکاب بلبل خویش
۵
چه نعمتی است درین راه پرخطر صائب
که بسته ایم گران، توشه توکل خویش
تصاویر و صوت

نظرات