
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۶۰
۱
ازآب بازی مژه اشکبار خویش
کردیم همچو دامن صحرا کنار خویش
۲
راه سخن به محمل مقصود یافتیم
همچون جرس ز ناله بی اختیار خویش
۳
ناموس دودمان حیا می رود به باد
چون گل مساز خنده رنگین شعار خویش
۴
خون لاله لاله می چکد از چشم آفتاب
ترکرده ای زشبنم می تا عذار خویش
۵
سنگ غرور بردهن جام جم زنیم
چون بشکنیم ازان لب میگون خمار خویش
۶
سهل است کار دشمن خصم کینه جوی
غافل مشو ز دوستی دوستدار خویش
تصاویر و صوت


نظرات