صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۰۷۰

۱

از بیقراری دل اندوهگین خویش

خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش

۲

در وادیی که روبه قفا می روند خلق

در قعر چاهم از نظر دوربین خویش

۳

ای وای اگر مرا نکند آب،انفعال

زین تخمها که کاشته ام در زمین خویش

۴

آن خرمنم که خوشه اشک است حاصلم

از جیب و دامن تهی خوشه چین خویش

۵

یوسف به سیم قلب فروشی ز عقل نیست

ما صلح کرده ایم زدنیا به دین خویش

۶

یک نقش بیش نیست نگین را و لعل او

دارد هزار رنگ سخن درنگین خویش

۷

از بس گرفته است مرا در میان گناه

از شرم ننگرم به یسار و یمین خویش

۸

دایم به خون گرم شفق غوطه می خورم

چون صبح صادق از نفس راستین خویش

۹

چون شبنم است بستر و بالین من ز گل

در خارزار، از نظر پاک بین خویش

۱۰

گرد یتیمی گهر پاک من شود

گرد از دلی که بسترم از آستین خویش

۱۱

چون گل فریب خنده شادی نمی خوریم

نقش مراد ماست ز چین جبین خویش

۱۲

صید مراد ازوست که درصید گاه عشق

گردد تمام چشم وبود درکمین خویش

۱۳

صائب ز هر که هست به کردار کمترم

در گفتگو اگر چه ندارم قرین خویش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۶۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۶۱

نظرات