
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۷۳
۱
تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش
چون گردباد محو کنم نقش پای خویش
۲
مستغنی از بهارم وآسوده ازخزان
در دشت ساده دل بی مدعای خویش
۳
خلوتگهم ز بکر معانی است پرزحور
آماده است جنت من درسرای خویش
۴
ازآب زندگی نکشم منت حیات
چون خضر،سبزم از سخن جانفزای خویش
۵
رد و قبول خلق به یک سو نهاده ام
یکروی ویک جهت شده ام با خدای خویش
۶
ساکن زآرمیدگی من بود زمین
گردون ز جا رود چو درآیم زجای خویش
۷
صائب مرا به باغ وبهار احتیاج نیست
صد باغ دلگشاست مرا از نوای خویش
تصاویر و صوت

نظرات