
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۸
۱
تا به حدی است لطافت رخ پرتابش را
که عرق داغ کند لاله سیرابش را
۲
تا به دامان قیامت نشود چشمش خشک
یک نظر هر که ببیند گل سیرابش را
۳
وحشت از صحبت مجنون نکند چشم غزال
می توان یافت گرفته است رگ خوابش را
۴
گر فتد راه به دریای دلم طوفان را
حلقه گوش کند حلقه گردابش را
۵
کعبه و بتکده بی جلوه مستانه یار
آسیایی است که انداخته اند آبش را
۶
جوهر آن مژه صائب زره زیر قباست
این چنین ساده مبین تیغ سیه تابش را
تصاویر و صوت


نظرات