
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۸۸
۱
نریزد اگر آب لطف از جمالش
بسوزد دو عالم ز برق جلالش
۲
مه نو به ناخن زمین می خراشد
ز شرم دوابروی همچون هلالش
۳
کشیده است سر در گریبان سوزن
دم عیسی از شرم لطف مقالش
۴
ز معموره لامکان گرد خیزد
چو درخانه رم نشیند غزالش
۵
سپندی که ازآتش او گریزد
به صد چشم، مجمر بگرید به حالش
نظرات