
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۹۵
۱
ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش
مرا کرده است چون خط حلقه درگوش
۲
به چشم من بهشت و جوی شیرست
رخ گلرنگ و آن صبح بنا گوش
۳
همان درزیر خاکم می پرد چشم
که این می در قدح ننشیند از جوش
۴
نیاسوده است تا واکرده ام چشم
مرا چون غنچه از خمیازه آغوش
۵
چو خط از چهره خوبان، هویداست
به چشم موشکافان بیت ابرویش
۶
خلد چون خار، گل درپرده چشم
گران چون سنگ باشد پنبه درگوش
۷
خرام خامه مشکین صائب
بود از شوخ چشمان خطاپوش
تصاویر و صوت

نظرات