
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۰۹۸
۱
می ز شرم لب می آشامش
عرق شرم گشت درجامش
۲
خال دلکشترست یا زلفش ؟
دانه گیراترست یا دامش ؟
۳
در دل آفتاب،خون ز شفق
می کند بوسه لب بامش
۴
من که بودم ز پسته یکدل تر
دو دلم کرد چشم بادامش
۵
آن که روزم چو پشت آینه کرد
می توان دید رو دراندامش
۶
عشق خونخوار خلوتی دارد
که بود چشم شیر گلجامش
۷
می توان خواند همچو آب روان
ازعقیق سرشک من نامش
۸
می کند وحشت از جهان ،صائب
دل هر کس که می شود رامش
تصاویر و صوت


نظرات