صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۱۰۲

۱

از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خویش

بحر گران وقارم درپاس گوهر خویش

۲

شمع حریم عشقم پروای کشتنم نیست

بسیار دیده ام من در زیر پا سرخویش

۳

از خشکسال ساحل اندیشه ای ندارم

پیوسته در محیطم ازآب گوهر خویش

۴

دریافت مرغ تصویر معراج بوی گل را

ما رنگ گل ندیدیم از سستی پر خویش

۵

شهد وصال شکر می خواست دور باشی

از زهر سبز کردیم چون طوطیان پر خویش

۶

تا در میان آتش درباغ خلد باشی

ازآبروی خود کن زنهار گوهر خویش

۷

زان گوهر گرامی هرگزخبر نیابی

تا بادبان نسازی در بحر لنگر خویش

۸

روزی که در گلستان انشای خنده کردیم

دیدیم برکف دست چون شاخ گل سر خویش

۹

دولت مساعدت کرد صیاد چشم پوشید

در کار دام کردم نخجیر لاغر خویش

۱۰

غافل نیم ز ساغر هرچند بی شعورم

چون طفل می شناسم پستان مادر خویش

۱۱

کردار من به گفتار محتاج نیست صائب

در زخم می نمایم چون تیغ جوهر خویش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۶۵
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۷۵

نظرات

user_image
مهدی
۱۳۹۷/۰۱/۱۳ - ۰۰:۴۴:۵۵
سلام ببخشید میخواستم بدونم معنی بیت دوم چی میشه
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۱/۱۳ - ۰۵:۵۰:۴۶
مهدی جان شمع حریم عشقم، پروای کشتنم نیستبسیار دیده‌ام من، در زیر پا سر خویشخاموش کردن شمع را اصطلاحاً کشتن شمع می گوَند:شمع را باید ازین خانه برون بردن و کشتن تا که همسایه نداند که تو در خانه ی ماییمیگوید:چون شمع در حریم عشق می سوزم و از کشته شدن نمی ترسم ، بارها درین راه مرگ را به چشم دیده ام.زنده باشی
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۱/۱۳ - ۰۵:۵۱:۵۳
پوزش: می گویند