
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۱۳
۱
مکن با خاکساران سرکشی در روزگار خط
که می پیچد بساط حسن را برهم غبار خط
۲
برات آسمانی باز گردیدن نمی داند
به آب تیغ هیهات است بنشیند غبار خط
۳
نباشد سرفرازی یک دم افزون شعله خس را
منه زنهار دل بر دولت ناپایدار خط
۴
تبسم می کنی چون برق بی پروا، نمی دانی
که دارد گریه ها در آستین ابر بهار خط
۵
مکن استادگی زین بیش در تعبیر احوالم
که آمد آفتابت بر لب بام از غبار خط
۶
اثر بسیار می باشد دعای دامن شب را
به حسن امیدها دارد دلم در روزگار خط
۷
ترا گر شسته رویان زنگ می شویند از خاطر
مرا زنگار از دل می زداید سبزه دار خط
۸
شب کوته به خورشید درخشان زود پیوندد
به چشم من زیاد از زلف باشد اعتبار خط
۹
به روز ما چه می کردند این سنگین دلان صائب
اگر می داشت چون زلف امتدادی روزگار خط
تصاویر و صوت

نظرات