
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۲۹
۱
مابه خون جگریم از می گلگون قانع
با خماریم ز لعل لب میگون قانع
۲
هرگز از می نشود جام نگونش خالی
هرکه چون لاله شود بادل پر خون قانع
۳
می شود ساغرش ازباده حکمت لبریز
شد به خم هرکه ز مسکن چو فلاطون قانع
۴
فارغ از دردسر جاه شود ، هرکس شد
به کلاه نمدازتاج فریدون قانع
۵
خفظ اندازه محال است توان در می کرد
چون به صد بوسه شوم زان لب میگون قانع؟
۶
از نظربازی آن لیلی عالم صائب
به تماشای غزالیم چو مجنون قانع
نظرات