
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۳۳
۱
ز سوز عشق بود خارخار گریه شمع
به دست شعله بود اختیار گریه شمع
۲
ز خاک سوخته پروانه را برانگیزد
بنفشه وار، هوای بهار گریه شمع
۳
بیا که تا تو چو گل رفته ای ز بزم برون
ز هم نمی گسلد پود وتار گریه شمع
۴
اگر چه دورم ازان بزم، می توانم داد
حساب خنده گل با شمار گریه شمع
۵
خبر نداشتم از شعله های بی زنهار
به آب راند مرا جویبار گریه شمع
۶
چه شود ازین که بلندست دامن فانوس؟
چو هیچ وقت نیامد به کار گریه شمع
۷
حذر زگریه آتش عنان صائب کن
که نیست گریه او در شمار گریه شمع
نظرات