صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۱۴۰

۱

این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ

تخم مهری در دل پروانه می کارد چراغ

۲

گریه ظاهر ندارد جنگ با سنگین دلی

می کشد پروانه را و اشک می بارد چراغ

۳

جامه فانوس شد خاکستری از برق آه

همچنان از سرکشی سر در هوا دارد چراغ

۴

شور بیداری همین دردیده پروانه نیست

تاسحر کوکب ز اشک خویش بشمارد چراغ

۵

می کند یک جلوه پیش تشنگان آب و سراب

پرتو مهتاب راپروانه پندارد چراغ

۶

چون نسیم صبح دارد دشمنی درچاشنی

فرصتی کو تا سر پروانه را خارد چراغ

۷

شعله ادراک را لازم بود بخت سیاه

زیر پای خویش را روشن نمی دارد چراغ

۸

می کند کان بدخشان رابه برگ لاله یاد

برسر خاک شهیدان هرکه می آرد چراغ

۹

می کشد پیوسته آه واشک می بارد مدام

از مآل کار خود صائب خبر دارد چراغ

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۹۶
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۹۴

نظرات