
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۶۶
۱
ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف
شوید غبار عقل زدل چون شراب حرف
۲
غیر ازدهان تنگ سخن آفرین تو
درنقطه کس ندیده نهان یک کتاب حرف
۳
هر حرفی ازدهان تو پیچیده نامه ای است
از بس خورد زتنگی جا هیچ وتاب حرف
۴
شادابی لب تو از آن است کز حجاب
درلعل آتشین تو می گردد آب حرف
۵
گر هوش کوتهی نکند می توان شنید
ازچشمهای شوخ تودر عین خواب حرف
۶
در خوبی تو نیست کسی راسخن،ولی
دارد خط عذار تو باآفتاب حرف
۷
در خامشان شراب سرایت نمی کند
مستی دهد زیاده ز جام شراب حرف
۸
صائب ره صواب خموشی است یکقلم
ورنه بود میان خطا وصواب حرف
تصاویر و صوت

نظرات
زهرا