صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۱۷۱

۱

پر صدا شد چینی افلاک از فغفور عشق

چون شرر هر ذره ای بیدار شد از شور عشق

۲

دست بیباکی چو حسن از آستین بیرون کند

شمسه دار فنا گردد سر منصور عشق

۳

چون انار از خنده بیجای خود دارد خطر

شیشه نه آسمان از باده پرزور عشق

۴

چون چراغ صبحگاهی از فروغ آفتاب

پرتو خورشید تابان محو شد در نور عشق

۵

ناامیدی و امید اینجا هم آغوش همند

صبح را در آستین دارد شب دیجور عشق

۶

در سواد شهر (خون) چون لاله میرد در دلش

هرکه در صحرا نمکچش کرد آب شور عشق

۷

عاشق و اندیشه از زخم زبان، حرفی است این

می کند خون در جگر الماس را ناسور عشق

۸

از دلم هر پاره ای چون گل به راهی می رود

برق دایم تیغ بازی می کند در طور عشق

۹

عاشقان در پرده دل شادمانی می کنند

خنده رسوا ندارد غنچه مستور عشق

۱۰

بستر و بالین چه می داند مریض عشق چیست

چون سبو از دست خود بالین کند رنجور عشق

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۰۶
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۱۱

نظرات