
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۷۴
۱
از نقاب سنگ تابد شعله عریان عشق
پرده چون پوشد کسی بر سوزش پنهان عشق؟
۲
در کف موجی فتد هر خشت یونان خرد
از تنور دل برآرد جوش چون طوفان عشق
۳
صبر و طاقت راکه پشت عقل بر کوه است ازو
با شرر هم رقص سازد آتش سوزان عشق
۴
بگذر از سر تا حیات جاودان یابی، که هست
تیغ زهرآلود خضر چشمه حیوان عشق
۵
عاشقی، نقش تعلق از ضمیر دل بشوی
فلس بر پیکر ندارد ماهی عمان عشق
۶
عشق شوری نیست کز مردن ز سر بیرون رود
سر کشد چون گردباد از خاک سرگردان عشق
۷
من کدامین ذرهام صائب که وصف او کنم ؟
گوی گردون را خلاصی نیست از چوگان عشق
تصاویر و صوت

نظرات