صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۱۸۳

۱

زبان مار بود خار آشیان فراق

که باد جلوه گه برق، خانمان فراق

۲

چو آفتاب زبانهای آتشین خواهم

که الامان زنم از تیغ بی امان فراق

۳

هزار شق شود از درد همچو خامه موی

زبان خامه فولاد از بیان فراق

۴

چو برگ لاله شود داغدار پرده گوش

شود چو گرم سخن آتشین زبان فراق

۵

حبابش از سر نوح است و موجش ازدم تیغ

برون میار سراز بحر بیکران فراق

۶

نهشت با کمرش دست درمیان آریم

که بشکند کمر دوری و میان فراق

۷

چو موج محو شدم در محیط وصل و هنوز

به روی بحر کشم مد داستان فراق

۸

نمی رسد به پریشانیم، اگر صائب

ز تار زلف کنم مد داستان فراق

تصاویر و صوت

نظرات