
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۸۴
۱
دل شکسته بود گوهر یگانه عشق
بود ز چهره زرین زر خزانه عشق
۲
به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست
مگر بلند شود دست و تازیانه عشق
۳
به هر چه دل نهی از پیش چشم بردارد
کناره سوز بود بحر بیکرانه عشق
۴
ستاده اند به امید گوشه چشمی
هزار یوسف مصری برآستانه عشق
۵
خم سپهر برین را به دست بردارند
سبو کشان ضعیف شرابخانه عشق
۶
مگر ز سنگ بود پرده های گوش کسی
که ناخنش به جگر نشکند ترانه عشق
۷
حدیث باده چه گویم، که آب می گردد
به هر دلی که زند برق شیشه خانه عشق
۸
بیار جیب و ببر هرگهر که می خواهی
که قفل منع ندارد در خزانه عشق
۹
چو آفتاب ز آتش بهم رسان رویی
که چهره سوز بود خاک آستانه عشق
۱۰
کسی چگونه کند ضبط خویشتن صائب؟
که نه سپهر به وجدست از ترانه عشق
تصاویر و صوت



نظرات