
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۸۹
۱
گردی است صبح ازنفس راستین عشق
داغی است مهر از جگر آتشین عشق
۲
قفل درنشاط و سرورست قاف عقل
دندانه کلید بهشت است شین عشق
۳
در چشم آفتاب کشد میل خوشه اش
هر دانه ای که غوطه خورد در زمین عشق
۴
چون گل تمام پرده گوش است آسمان
از اشتیاق زمزمه دلنشین عشق
۵
نزدیک گشته است که چون نار شق شود
این نه صدف ز شوکت در سمین عشق
۶
حسن آنچنان که هست تماشای خود نکرد
آیینه دار حسن نشد تا جبین عشق
۷
صائب هوای گلشن جنت نمی کند
در مغز هر که ریشه کند یاسمین عشق
تصاویر و صوت


نظرات