
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۹۰
۱
نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق
با زهر کرده اند همانا سرشت خلق
۲
هر خوشه صد زبان ملامت کشیده است
زنهار چشم رزق نداری ز کشت خلق
۳
از بهر نان در آتش حرصند روز و شب
بود از گل تنور همانا سرشت خلق
۴
مردم ز بیم آتش دوزخ درآتشند
مارا خدا پناه دهد از بهشت خلق
۵
سوزن به دل ز رشته مریم شکسته ام
برزخم من چه بخیه زند دست رشت خلق؟
۶
چون غنچه بالشم سر زانوی وحدت است
در زیر سنگ نیست سر من زخشت خلق
۷
با صد چراغ می طلبم عیب خویش را
کو فرصتی که فرق کنم خوب وزشت خلق؟
۸
در تنگنای بیضه عنقا گریخته است
صائب ز بس رمیده از اطوار زشت خلق
تصاویر و صوت


نظرات