
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۲۰۴
۱
نیست نم در جوی من چون گردن مینای خشک
یک کف خاک است برسرمغزم از سودای خشک
۲
نقطه خال پریرویی اگر مرکز شود
می توان صددور چون پرگارزد باپای خشک
۳
می شود نقد حیاتش همچو قارون خرج خاک
هرکه از عقبی قناعت کرد با دنیای خشک
۴
نسبت دشت ختن باوادی مجنون خطاست
لاله را خون درجگر شد مشک ازین صحرای خشک
۵
نیست غیر از مغز ما سوداییان بی دماغ
زیر چرخ آبگون پیدا شود گر جای خشک
۶
در سر کوی تو پایم تا به زانو در گل است
من از دریا گذشتم بارها با پای خشک
۷
می رساندم پیش ازین از شیشه خالی شراب
می خلد می در دلم امروز چون مینای خشک
۸
قمریان را در نظر گشته است چون سوهان روح
پیش نخل آبدارش سرو رابالای خشک
تصاویر و صوت

نظرات