صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۲۰۹

۱

زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک

هزار چشمه حیوان بود روان درخاک

۲

ریاض جود همان روز بی طراوت شد

که کرد ریشه قارون فلک نهان درخاک

۳

مرا چگونه تواند ز خاک برگیرد؟

چنین که تا به کمر مانده آسمان درخاک

۴

جماعتی که نخوردند آب زنده دلی

چو تخم سوخته ماندند جاودان درخاک

۵

شده است گرد ز افتادگی به باد سوار

نشسته است ز گردنکشی نشان درخاک

۶

ترا که دست تصرف به زیر سنگ بود

چه سود ازین که بود گنج بیکران درخاک

۷

کمان چرخ شود وقتی از کشاکش سیر

که همچو تیر نشینند راستان درخاک

۸

تمیز نیک و بد از سفلگان مجو زنهار

یکی است مرتبه کاه و زعفران درخاک

۹

به مرگ دست ندارم ز تیر یار،که هست

هزار صبح امیدم ز استخوان درخاک

۱۰

مرا به خاک نشانده است آتشین شستی

که ماه نو کند از شرم اوکمان درخاک

۱۱

ز تخم اشک درآن آستان نیم نومید

امید هاست مرا همچو باغبان درخاک

۱۲

درآن ریاض که تیغ زبان کشد صائب

کنند تیغ زبان بلبلان نهان در خاک

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۱۱
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۲۹

نظرات