صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۲۱۸

۱

دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک

ازداغ به باران نشود لاله ستان پاک

۲

از پرتو خورشید دلم داغ و کباب است

کآمد به جهان پاک وبرون شد ز جهان پاک

۳

سیلاب حوادث شود افسانه خوابش

آن را که بود خانه ز اسباب جهان پاک

۴

چون تیر هدف رانکنی دست درآغوش

تا خانه خود رانکنی همچو کمان پاک

۵

در حوصله اش قطره شود گوهر شهوار

آن را که بود همچو صدف کام و دهان پاک

۶

گر غوطه به دریا دهیش پاک نگردد

هرکس که نشد ازنظر پیر مغان پاک

۷

بر سر زدم از بس که بیطاقتی شوق

شد بادیه عشق تو از سنگ نشان پاک

۸

خون می خورم از غیرت آن تیغ که کرده است

از صفحه رخسار تو خط را به زبان پاک

۹

خون سنگ که از پرتو خورشید شود لعل

از عشق مراگشت دل و جان و زبان پاک

۱۰

در هیچ دلی نیست غم رزق نباشد

صائب نشد این سفره ز اندیشه نان پاک

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۳۴

نظرات