
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۲۵۸
۱
جدا ز دولت وصلش به گریه ام مشغول
به سبحه است سر و کار عامل معزول
۲
به آب تا نرساند روان نمیگردد
به خانهای که کند قهرمان عشق نزول
۳
سپهر دشمن جانهای آرزومندست
که بر بخیل گران است میهمان فضول
۴
تمام سجده سهوست طاعتی که مراست
مگر به قبله ابروی او شود مقبول
۵
نظر سیاه نسازد به کام هر دو جهان
ز گرد راه تو هر دیدهای که شد مکحول
۶
تلاش کام تو را زیر چرخ زیبنده است
به صید ماهی اگر غرقه میشود مشغول
۷
مرا ز پست و بلند سپهر باکی نیست
به یک قرار بود مهر در طلوع و افول
۸
بود چو سنگ فلاخن همیشه سرگردان
سبکسری که ز میزان عدل کرد عدول
۹
مراست گوشه دل خوشتر از چمن صائب
که زیر بال بود گلستان مرغ ملول
تصاویر و صوت


نظرات