صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۲۷

۱

نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا

هوس زلف تو همدست صبا کرد مرا

۲

خاک در دیده مقراض جدایی بادا!

که ازان حاشیه بزم جدا کرد مرا

۳

عکس من خاک به چشم آینه را می پاشید

پرتو روی تو آیینه نما کرد مرا

۴

بعد عمری که فلک بر سر انصاف آمد

همچو یوسف به لب چاه بها کرد مرا

۵

(چه عجب گر جگر نی بخراشد نفسم

بند از بند، فراق تو جدا کرد مرا)

۶

(داشتم شکوه ز ایران، به تلافی گردون

در فرامشکده هند رها کرد مرا)

۷

چون به بستر بنهم پهلوی راحت صائب؟

غنچه خسبی، گره بند قبا کرد مرا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۸۳
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۴۹

نظرات

user_image
جناب آقای دلتنگ
۱۳۹۸/۰۸/۲۹ - ۱۴:۴۷:۰۲
می‌گم آیجوری که انگار می‌خوام بگمبا تنمبر تنتچه حاشیه‌ها که نخواهم نوشت...
user_image
سرکار خانم دلتنگ
۱۳۹۸/۰۸/۲۹ - ۱۵:۲۴:۴۱
میگم آ یه جوری که انگار می خوام بگم:روان تو خواهم بود وقتی ز دور رود دود می کند در چشم پس چشم خیس تو خواهم بود چکنده بر خطوط خطوط زخم کاغذمبر خطوط می دوند این چشم های به غایت زیبا که تو داری...