
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۲۹۰
۱
از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام
آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام
۲
نه من از خود نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کرده ام
۳
چون سلیمانم که از کف داده ام تاج و نگین
تا زمستی شیشه و پیمانه را گم کرده ام
۴
از من بی عاقبت آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سرافسانه را گم کرده ام
۵
در چنین وقتی که بی پرواز شد زلف سخن
از پریشان خاطریها شانه را گم کرده ام
۶
بس که در یک جا ز غلطانی نمی گیرد قرار
در نظر آن گوهر یکدانه را گم کرده ام
۷
طفل می گرید چو راه خانه را گم می کند
چون نگریم من که صاحبخانه را گم کرده ام
۸
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کرده ام
تصاویر و صوت





نظرات
ناشناس
علی.ب
مهناز ، س
فرهاد قاسمی
محسن ، ۲
ادیب ارسبارانی