
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۲۹۴
۱
بیتن خاکی چو نام نیکمردان زندهام
سالها شد این لباس عاریت را کندهام
۲
گرچه برگ من زبان شکر و بار افتادگی است
همچنان از حسن سعی باغبان شرمندهام
۳
بس که چون یوسف گران بر خاطراخوان شدم
از وطن هرکس مرا آزاد سازد بندهام
۴
مطلبم زین نعل وارون جز تلاش نام نیست
چون عقیق از نام در ظاهر اگر دل کندهام
۵
چون قلم تنگ بر من از سیهکاری جهان
نیست جز یک پشت ناخن دستگاه خندهام
۶
نیست صائب غیر آه ناامیدی خوشهاش
تخم امیدی که من در شورهزار افکندهام
تصاویر و صوت

نظرات