
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۲۹۶
۱
تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام
در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهام
۲
منت دست نوازش میکشم از دست رد
از قبول خلق از بس بیتمیزی دیدهام
۳
کی نظر بندم به صحرا میکند چشم غزال
این نوازشها که من از سنگ طفلان دیدهام
۴
میکند در پیش پا دیدن نگاهم کوتهی
بس که از شرم غدار او نظر دزدیدهام
۵
بوده ذوق پاره گردیدن گریبانگیر من
جامهای چون کعبه در سالی اگر پوشیدهام
۶
بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد
تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
۷
زینهار از کامجویی دست خود کوتاه دار
کز گل ناچیده من صد دامن گل چیدهام
۸
کردهام از بهر کاهش خویش را گردآوری
چون مه نو ز التفات مهر اگر بالیدهام
۹
مد احسان میشمارم پیچ و تاب مار را
چین ابرویی که من از اهل دولت دیدهام
۱۰
آیهٔ رحمت شمارم سبزهٔ زنگار را
از جهان نادیدنی از بس که صائب دیدهام
تصاویر و صوت

نظرات