صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۳۰۰

۱

گاه‌گاه از دیده عبرت با دنیا دیده‌ام

کی به این هنگامه از بهر تماشا دیده‌ام

۲

چرخ تر دامن که باشد دعوی عصمت کند

آفتابش را در آغوش مسیحا دیده‌ام

۳

پیش چشم من سواد شهر خون مرده‌ای است

نقش خود چون لاله در دامان صحرا دیده‌ام

۴

تیغ اگر از آسمان بر فرق من باریده است

خار در چشمم اگر هرگز به بالا دیده‌ام

۵

در ته پیراهن هستی نگنجم چون حباب

قطره ناچیز خود را تا به دریا دیده‌ام

۶

در کنار گل چو شبنم خار دارم زیر پا

روی گرمی تا از آن خورشیدسیما دیده‌ام

۷

سنگ خواهد داد مزد سخت‌جانی‌های من

دیدهٔ نرمی که من از کارفرما دیده‌ام

۸

نشئهٔ صهبای عشرت را نمی‌دانم که چیست

خوشه‌ای از دور در دست ثریا دیده‌ام

۹

نیست صائب هیچ کس در خرده‌بینی همچو من

صد سواد اعظم از خال سویدا دیده‌ام

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۶

نظرات