صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۳۱۵

۱

از سواد شهر وحشت می‌کند دیوانه‌ام

می‌کشد از لفظ دامن معنی بیگانه‌ام

۲

داغ دارد پاکی دامان من فانوس را

شمع را دست حمایت می‌شود پروانه‌ام

۳

دل به درد آید ز عاجزنالی من سنگ را

آسیا را بازمی‌دارد ز گردش دانه‌ام

۴

خانه من چون کمان پاک است از اسباب عیش

پر برآرد میهمان چون تیر در کاشانه‌ام

۵

باده گلرنگ نتواند مرا سیراب کرد

می‌مکد انگشت ساقی را لب پیمانه‌ام

۶

گرچه چشم نوبهار از لاله من روشن است

باده را می‌سوزد از لب‌تشنگی پیمانه‌ام

۷

با خرابی‌های ظاهر باطنی دارم چو گنج

جغد باشد نیل چشم زخم در ویرانه‌ام

۸

گرچه زندانی است دست خالیم در آستین

کارساز عالمی از همت مردانه‌ام

۹

نیست از موج حوادث بر دلم صائب غبار

جوهر شمشیر باشد ابجد طفلانه‌ام

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۸۳

نظرات