صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۳۱۷

۱

نیست از عزلت غباری بر دل دیوانه‌ام

در بهاران از زمین سر بر نیارد دانه‌ام

۲

بس که شد از گرد کلفت دل‌نگران غمخانه‌ام

آیه رحمت شمارد سیل را ویرانه‌ام

۳

می‌گشایم با تهیدستی گره از کار خلق

بر سر مردم ازان فرمانروا چون شانه‌ام

۴

هرکجا هنگامه گرمی است می‌گردم سپند

در بهاران عندلیب و در خزان پروانه‌ام

۵

سیل در ویرانی من بی‌گناه افتاده است

آب برمی‌آورد چون چشم از خود خانه‌ام

۶

در مذاق من شراب تلخ آب زندگی است

شیشه چون خالی شد از می پر شد پیمانه‌ام

۷

گرچه از گنج گهر کردم جهان را بی‌نیاز

نیست شمعی غیر چشم جغد در ویرانه‌ام

۸

گر نشوید ابر صائب نامه اعمال من

می‌کند پاک از گناهان گریه مستانه‌ام

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۸۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۶۸

نظرات