
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۳۴۰
۱
یاد ایامی که رو برروی جانان داشتم
آبرویی همچو شبنم در گلستان داشتم
۲
باغبان بی رخصت من گل نمی چید از چمن
امتیازی در میان عندلیبان داشتم
۳
شاخ گل یک آب خوردن غافل از حالم نبود
برگ بخت سبز برسر در گلستان داشتم
۴
هر سحر کز خار خار عشق می جستم زجا
همچو گل بر سینه صد زخم نمایان داشتم
۵
این زمان آمد سرم بر سنگ ورنه پیش ازین
بالش آسایش از زانوی جانان داشتم
۶
بوی گل بیرون نمی برد از چمن دزد نسیم
پاسبانی در بن هر خار پنهان داشتم
۷
سرمه را دست خموشی بر دهان من نبود
راه حرفی پیش آن چشم سخندان داشتم
۸
هر غباری کز سرکوی تو می رفتم به چشم
منت روی زمین بر دوش مژگان داشتم
۹
صائب آن روزی که می خندیدم از وصلش چو صبح
کی خبر از روزگار شام هجران داشتم
تصاویر و صوت

نظرات