
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۳۸۹
۱
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم
شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم
۲
دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود
درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم
۳
می کند در لامکان جولان دل آزاده ام
گربه ظاهر همچو سرو بوستان پا در گلم
۴
از سماعم گرچه رنگین است بزم روزگار
نیست در طالع نثاری همچو رقص بسملم
۵
حفظ آب رو بود بر من گواراتر زآب
دست رد بر سینه دریا گذارد ساحلم
۶
گو نیارد هیچ کس صائب به خاک من چراغ
بس بود شمع مزار از دست و تیغ قاتلم
نظرات