
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۴۳۰
۱
ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم
می نهند از دوستی زنجیرها بر پای هم
۲
صاف اگر باشد هوای بی غبار دوستی
حال دل را می توان دریافت از سیمای هم
۳
روزیش چون شیر آماده است در مهد زمین
هرکه چون طفلان گذارد دست بر بالای هم
۴
داغ آن دریانوردانم که چون زنجیر موج
وقت شورش برنمی دارند سر از پای هم
۵
در نظرها چون سفال و سنگ گردیدند خوار
سخت رویان از شکست قیمت کالای هم
۶
گرچه در پهلوی هم چون سبحه صد دانه اند
صد بیابان در میان دارند از دلهای هم
۷
از نمک تجدید زخم کهنه هم می کنند
این نفاق آلودگان گردند اگر جویای هم
۸
مایه افسوس را از جهل افزون می کنند
ساده لوحانی که می دزدند از دنیای هم
۹
صائب از تن پروران یاری طمع کردن خطاست
اهل دل را نیست چون در عهد ما پروای هم
تصاویر و صوت

نظرات