صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۴۳۲

۱

خاکمال دشمن سرکش به تمکین می دهم

در گذار سیل، داد خواب سنگین می دهم

۲

گردم آبی درین بستان چو گلبن می خورم

از برومندی عوض گلهای رنگین می دهم

۳

بوی خود چون گل چرا از بلبلان دارم دریغ؟

من که بی منت سر خود را به گلچین می دهم

۴

هرچه از شبها به بیداری سر آید نعمت است

من نه از تن پروری تغییر بالین می دهم

۵

در بهای بوسه حیرانم چه سازم چون کنم

من که بهر حرف تلخی جان شیرین می دهم

۶

چون طلا گردید دست افشار، می گردد عزیز

اختیار دل به آن دست نگارین می دهم

۷

گرچه خود خون می خورم از تنگدستی چون عقیق

تشنه جانان را به آب خشک تسکین می دهم

۸

پیش اهل دل ز زهد خشک می گویم سخن

جلوه در میدان آش اسب چوبین می دهم

۹

از زبان یار می گویم به دل پیغامها

خاطر خود را به حرف و صوت تسکین می دهم

۱۰

بس که صائب تشنه خون خودم از بیغمی

سر چو گل با چهره خندان به گلچین می دهم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۴۳

نظرات