صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۴۳۵

۱

ما ز فیض بیخودی از خودپرستی رسته ایم

قطره خود را به دریای بقا پیوسته ایم

۲

سیل ما از خاکمال کوه و صحرا فارغ است

در تن خاکی به دریا جوی خود پیوسته ایم

۳

برده ایم از رشته جان پیچ و تاب حرص را

چون رگ سنگ از کشاکشهای بیجا رسته ایم

۴

سهل باشد رخنه در سد سکندر ساختن

ما که پیوند علایق را ز هم بگسسته ایم

۵

بی نیازیم از وضو چون زاهدان در هر نماز

ما که یکجا دست خود از آرزوها شسته ایم

۶

حلقه بر در کوفتن ما را ندارد حاصلی

ما در منزل به روی خود ز بیرون بسته ایم

۷

پرده دام است خاک نرم این وحشت سرا

بیشتر ما بر حذر از مردم آهسته ایم

۸

برنمی آییم با خار علایق، ورنه ما

چون سپند از آتش سوزان مکرر جسته ایم

۹

نیست در راه نسیم مصر صائب چشم ما

ما به کنعان یوسف گمگشته خود جسته ایم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۴۴
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۴۴

نظرات